ایران آفتاب
جلوی ساختمان عدالت شیشه ای؛ “کاکتوس” این بار به جای پژوآخوندی سبز، پژو 504 سفید احمدی نژاد دارد به نفع عدالت به بیشترین قیمت به فروش می رسد اما ترازوی عدالت را بعضی ها مفت خریدند. بعضی ها مفت فروختند. مازیار بیژنی کاریکاتور انقلاب اسلامی را نمی کشد. کاریکاتور بعضی ها را می کشد. از انقلاب اسلامی کاریکاتور بکشی، برای بومت، مداد مخملی ات، رنگ لجنی نقاشی ات، محافظ می گذارند اما به نقاشی عمار که می رسد گوری بابای مصلحت! وانگهی، این همه مالیات دادیم که اگر لازم شد ارتش در جنگ نرم کاریکاتور دشمن را بکشد. مگر مملکت هر کی هر کیه؟! و حالا از عدل، شلاق ساخته اند بر فرق عمار علی که چرا اینجا را با تگزاس اشتباه گرفته و “تو” گفته به آنکه باید “شما” خطابش می کرد. حالا عده ای می گویند “مصلحت” و عده ای می گویند “عدالت” و این وسط گوشت قربانی “عمار” است. اینجا نه “والفجر 9″ است و نه “کربلای 10″ اما قوه قضاییه به جای سران فتنه در ساختمان عدالت شیشه ای، عمار را به اسیری گرفته! و “اصغر نقی زاده” هم نیست که ما را بخنداند! دهه عمار قرن هاست گذشته است… دهه ات گذشته عمار! دهه ات گذشته عمار، که امنیت را برای بعضی ها مصلحت آقازاده ها تعیین می کند. مصلحت، مصلحت، مصلحت! حالم از این واژه بهم می خورد. مصلحت تیغی است که تا به حال و در طول تاریخ، هر چه بریده، فقط گلوی عدالت بوده است. بعضی ها روی شان نمی شود بگویند “مصلحت آقازاده ها”، می گویند “مصلحت نظام”. اول معترض نظامی که امنیت آن، بر اساس مصلحت آقازاده ها تشخیص داده می شود، ما بسیجیان خامنه ای هستیم. ما عاشق جمهوری اسلامی 300هزار شهیدیم، نه عاشق چشم و ابروی آقازاده ها. پلاک خانه ما را شهرداری نمی زند. پلاک خانه ما هنوز بر گردن شهداست و هنوز بر دوش رهبر چفیه هست و هنوز جنگ، تمام نشده. چه بی رحمانه گذشت و چه سخت می گذرد این جنگ نرم ما. اگر این جنگ، واقعا جنگ نرم است، پس شلاق بر تن عمار چه می کند؟ این جنگ فقط برای سران فتنه، جنگ نرم است: برای سران فتنه، مصلحت نرم و برای عمار، عدالت سخت! گفت: “گنه کرد در فتنه آقازاده ای، به جرمش زدند گردن کاوه آهنگری” و مسگری فقط به خاطر 2میلیون تومان بدهی، 500هزار تومان چک برگشتی در زندان است. آهای پلیس لندن! لطفا مراقب جان مهدی هاشمی باش. پشه ای او را نیش بزند، اینجا هستند بعضی ها که عمار را قاتل بخوانند. ظاهرا از این پس ما باید از بعضی ها اجازه بگیریم وقتی می خواهیم به ندای رهبر، به “این عمار” یار لبیک بگوییم و الا قوه قضاییه به کاوه فرزند شهید شلاق می زند. آهای فرشته عدالت! ما برای راه پیمایی 9دی، برای آن ماه پیمایی از حضرت ماه اجازه نگرفته بودیم! ما فکر نکرده بودیم که قانون به ولایت پذیری ما دست بند می زند! ما فکر نمی کردیم ولایت پذیری یعنی خاله بازی! لطفا به تعداد آحاد ملت در روز 9دی شلاق آماده کنید. ما در روز 9دی شعارهایی به مراتب بدتر سر داده بودیم تا آنچه که عمار در روزنامه اش در وبلاگش نوشته و می نویسد. لطفا به عدالت شلاق بزنید و یک نسل عمار را شلاق بزنید. ما را حیف است که فقط “بالاترین” شلاق بزند. شلاق بعضی ها بیشتر به تن عمار می چسبد. فقط یک نکته! لطفا هنگامی که دارید به عمار شلاق می زنید، اگر دیدید دشمن علیه اصل ولایت فقیه شایعه پراکنی می کند، برای چند ساعت به عمار مرخصی بدهید تا دمی آشوبگران را تار و مار کند و بعد دوباره برش گردانید زندان و دوباره شلاق بزنید! نترسید؛ هر وقت هوس کردید شلاق بزنید تن ما هست! ما مثل سران فتنه نیستیم. ما حتی مثل لایه دوم فتنه گران هم نیستیم. ما را نمی خواهد هتل اوین ببرید. ما را به همان زندان اوین ببرید و شلاق بزنید. ما اینقدر معرفتش را داریم که نگذاریم چشم دشمن، به ضربات شلاق شما بر تن ما بیافتد. اگر هم افتاد، می گوییم؛ شلاق جمهوری اسلامی به تن ما خورده! تن ما شان پیدا کرده! عشق است! و اگر جنبش سبز خواست جلوی زندان اوین برای 72کشته ای که نداد، شلوغ کند، ما باز می آییم و بعد که فتنه گران را دور کردیم، شما باز ما را ببرید و شلاق بزنید! افسار ما به شدت مضاعف دست شماست؛ به عدالت به مصلحت به حقیقت به دروغ به باطل به درست به نادرست، با هر نیتی به ما شلاق بزنید. نترسید، نترسید ما همه با هم هستیم! ما از خودتان هستیم. بدون عذاب وجدان ما را محاکمه کنید اما از ما نخواهید مثل شما مثل بعضی ها ولایت پذیر باشیم. این یکی را شرمنده! ما حاضریم زیر ضربات شلاق شما بمیریم اما لحظه ای مثل شما ولایت پذیر نباشیم. بدترین شلاق، سخت ترین داغ، زجرآورترین فیلترینگ و دردآورترین محاکمه برای ما این است که مثل شما مثل بعضی ها گوش به فرمان رهبر باشیم. ولایت پذیری ما مثل شهداست. ایرادی دارد، به ما شلاق بزنید اما از ما نخواهید که مثل شما ولایت پذیر باشیم. جز این شلاق، هر شلاق دیگری را تحمل می کنیم. برای ما گوش دادن به فرمان رهبر، به روش خواص بی بصیرت به شیوه آقایان پرسه درمه و ولایت مترو و ساکت و جام زهر و علف و نمناک و چه و چه، شلاقی است که این بار زیر آن نمی رویم. اینجا اگر به ما با زخم زبان، شلاق بزنید، اگر ما را از موضع ولایت فقیه بکوبید، ما هم در عوض حالی مثل حال شب های عملیات در آن ? ماه پر از خاطره پیدا می کنیم و با دست می رویم توی شیشه ساختمان عدالت شیشه ای و به هزینه جراحت برداشتن خودمان، به شما زخم می اندازیم و شلاق تان می زنیم و ادعا می کنیم که “آقا” از دست ولایت پذیری خنده دار امثال شما بود که “این عمار” گفت و دقیقا به اطرافیان شما بود که “خواص بی بصیرت” گفت. ما حاضریم به جرم عمار بودن از دست روزگار شلاق بخوریم اما آن نکنیم که آه حضرت ماه گره بخورد به سینه چاه. اگر به حکم داشتن از رهبر است، ما همه منصوب سیدعلی هستیم. بسیجی، مهمترین حکمی است که از ازل خامنه ای به ما داده. ما بسیجی وار ولایت پذیری می کنیم. ما مثل شهدا ولایت پذیری می کنیم. ما در یوم الله 9دی 88زنگ نزدیم بیت رهبری، که؛ “آقا”! اگر اجازه بدهید 2کلام از شما فی سبیل الله دفاع کنیم! به کوری چشم شما و این ولایت پذیری مسخره تان، اتفاقا “آقا” بر قیام حماسی ما مهر تایید زد و همواره از 9دی به موازات 22بهمن یاد می کند. ما ملت 9دی، سخت مورد تایید رهبریم. تندروی به افراط شما می گویند در تفریط. ما 9دی 88را 23تیر 78را به پای رهبر می نویسیم. ما چهارشنبه های دوستداشتنی را به پای رهبر می نویسیم. ما شهادت خود را به پای رهبر می نویسیم. ما شهامت خود را به پای رهبر می نویسیم. ما فتح الفتوح خود را به پای رهبر می نویسیم. ما کربلای 5را به پای رهبر می نویسیم. ما بیت المقدس را به پای رهبر می نویسیم. ما عدم الفتح را می گذاریم به حساب خودمان. ما جای شما بودیم، مصلحتی که حتی خود نظام تعیین می کند، بزرگواری می کردیم و به پای خودمان می نوشتیم. ما جوری عمل نمی کردیم که انگار دست به سیاه و سفید می زنیم، از “آقا” اجازه می گیریم. ما خنده دار ولایت پذیری نمی کردیم. ما در همین جایگاه هم که هستیم، خنده دار ولایت پذیری نمی کنیم. این را می گویم که شلاق بخورید که چون زخم انداختید، زخم بخورید؛ ولایت پذیری خواص بی بصیرت از ولایت گریزی سران فتنه بدتر است! که سران فتنه لااقل ادعاهای خواص بی بصیرت را ندارند. ما معرفت داریم. ما حتی نمی گوییم قوه قضاییه به “کاوه” می خواهد شلاق بزند. می گوییم “بعضی ها”. می گوییم “روزگار” و می گوییم اف بر تو ای روزگار. اف بر تو ای روزگار. اراده ای من می بینم که می خواهد میان ستاره ها و ماه جدایی بیاندازد. اراده ای من می بینم که می خواهد میان عمار و علی جدایی بیاندازد. اراده ای من می بینم که می خواهد میان بسیجیان و خامنه ای، پروانه ها و شمع جدایی بیاندازد. هر کس این اراده را کرده، کور خوانده. ما به در خیمه معاویه هم برسیم، به صفحه آخر پرونده آقازاده ها هم برسیم، از حب علی است و اگر برگردیم هم، باز از حب علی به خاطر امر علی است. ما که اهل تکلیف هستیم اما لااقل اینجا یک حق کوچک برای ما قائل شوید. اگر اجازه دهید ما میان این مصلحتی که “تشخیص” می دهد تا عمار محکوم شود و مهدی هاشمی راست راست بگردد، با آن مصلحتی که “آقا” تعیین می کند، از زمین تا آسمان تفاوت قائل باشیم. اگر اجازه دهید ما هر آنچه مسئولین می کنند و هر آنچه و به هر دلیل نمی کنند، به جای اینکه به پای رهبر بنویسیم، به پای خود مسئولین بنویسیم که ما از دستگاه قضایی و نه از عمود خیمه نظام، مطالبه داریم محاکمه سران فتنه را. “آقا”، “آقا”ست و شانی در حد ولی امر مسلمین جهان دارد. اگر اجازه دهید ما وظایف قوا را از خود قوا مطالبه کنیم. اگر اجازه دهید ما مثل بعضی ها ولایت پذیری نکنیم. ما برای مصلحتی که خامنه ای تعیین می کند حاضریم هزار بار جان دهیم، پس لطفا اینجا به ما تندروی افرطی نگویید. ما جای دیگری تندروی افراطی هستیم. ما ظهر عاشورا با موتور قراضه خود علیه حرامیانی که بیرق علمدار کربلا را آتش زدند، اعتراف می کنم؛ هم تندرو بودیم و هم افراطی. ما در شهادت طلبی خود هم تندرو هستیم و هم افراطی اما افراطی ترین دقایق عمر ما آنجاست که بخواهیم هیهات من الذله بگوییم و بخواهیم بگوییم که ما با ولایت پذیری شما بیگانه ایم. تفاوت دارد مصلحتی که خامنه ای تعیین می کند با ترس شما از کسانی که برای تان مصلحت، “تشخیص” می دهند. مصلحت حکیمانه عین عدالت است ولی مصلحتی که باعث می شود مهدی هاشمی، شلاق روزگار بزند بر تن کاوه فرزند شهید، لعنت به این مصلحت. همین مصلحت بود که تشخیص داد فتوای قتل سیدالشهدا صادر شود. همین مصلحت بود که علی را به درد دل کردن با چاه کشاند. همین مصلحت بود که در کام حسن زهر ریخت و همین مصلحت بود که رقیه در کنج خرابه خواب بابا را می دید و سکینه تشنه عمویش عباس بود. لعنت بر این مصلحت. این چگونه مصلحتی است که به جای تقدیر از عمار، افسر جنگ نرم را محاکمه می کند و شلاق می زند؟! این چگونه مصلحتی است که حسین شریعتمداری را به دادگاه می کشاند اما شیرین عبادی را نه؟ این چگونه مصلحتی است که روزنامه های “وطن امروز” و “جوان” را دادگاهی می کند اما فائزه و مهدی هاشمی را نه؟ این چگونه مصلحتی است که وبلاگ افسران جنگ نرم بسته می شود و سایت فلان و بهمان، نه؟ این چگونه مصلحتی است که فقط گلوی عمار خامنه ای را می برد؟ این چگونه مصلحتی است که فقط گلوی عدالت را می برد؟ این چگونه مصلحتی است که فقط گردن حقیقت را می برد؟ این چگونه مصلحتی است که آب سیبش برای آقازاده هاست و آسیبش برای لبیک گویان به این عمار حضرت یار؟ اینجاست که آدمی شک می کند که نکند مصلحت، به جای “تعیین”، فقط “تشخیص” داده می شود؟! به راستی جرم ما چیست؟! اگر حتی ملاک، قانون اساسی باشد و وصیت نامه شهدا نباشد، آیا جرم است عمار بودن؟! آیا بر اساس کدام اصل قانون اساسی، عین شهدا و نه چون بعضی ها، ولایت پذیری داشتن، ذنب لایغفر است؟! بر اساس کدام قانون این نظام، فرشته عدالت تا این همه در برابر عمار، نامهربان است؟! آیا عمار اندازه آن زن یهودی حق ندارد؟! آیا عمار شهروند جمهوری اسلامی نیست؟!… البته که نیست! عمار، یار علی بود و در صدر اسلام به شهادت رسید! عمار بعد از هزار و اندی سال، غیر قانونی رجعت کرده است! بنده خدا اگر نبود که از سلاله علی، از همان امر علی، “این عمار” شنیده بود، تخت در تحت الانهار خوابیده بود!… آهای عماریاسر! با تو هستم. با علی در تاریخ بودن شرط نیست، ای برادر! آخرالزمان در پیش روست. آهای عماریاسر! با علی در نهج البلاغه بودن زیباست اما از علی هم بپرسی، به تو می گوید؛ با سیدعلی تا آخر نهج رفتن، با ولایت تا شهادت رفتن، از آن هم زیباتر است. آهای عمار واپسین! زود برو و چند تا شلاقت را بخور. خیلی زود برگرد. علی تنهاست. علی، عمار می خواهد. عمار شلاق بخورد، بهتر از آن است که امر “این عمار” زمین بخورد!… نوشتم: جرم ما عمار بودن است. مهدی هاشمی کیست؟ شاکی ما روزگار است… لطفا سر خود را کلاه نگذاریم!